جدول جو
جدول جو

معنی پس اندوز - جستجوی لغت در جدول جو

پس اندوز
(پَ اَ)
پس اندوخته. پس انداز:
گر ملک فریدونت پس اندوز بود
روزت ز خوشی چو عید نوروز بود
در کار خود ار بخواب غفلت باشی
ترسم که چو بیدار شوی روز بود.
وزیر سلطان طغرل بن ارسلان بن طغرل (از تاریخ گزیده)
لغت نامه دهخدا
پس اندوز
پس افت پی انداز
تصویری از پس اندوز
تصویر پس اندوز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
پس افکند، پس افکنده، اندوخته، ذخیره، در علم اقتصاد پولی که از صرفه جویی در هزینه برای روز مبادا ذخیره کنند
فرهنگ فارسی عمید
(رَ نِ)
کسب اندوزنده. مال ورز
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / دِ نَ)
آنکه غم اندوزد. غم آور. غم انگیز. رجوع به غم شود
لغت نامه دهخدا
(پَ اَ)
ذخر. ذخیره. پس افکند. پس اوگند. یخنی. نهاده. چیز نهادن کرده. اندوخته. الفغده. دست پس. پس دست. پستائی.
- صندوق پس انداز، صندوقی که در آن نقد حاصل از صرفه جوئی در خرج نهند
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
پالانگر، اکاف
لغت نامه دهخدا
(پَاَ)
عمل پس انداختن و پس انداز کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از غم اندوز
تصویر غم اندوز
آنکه اندوه گرد کند غم آور غم انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه پالان دوزد سازنده پالان برای ستوران پالانگر. شخصی که پالان اسب و الاغ میدوزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس اندازی
تصویر پس اندازی
عمل پس انداختن و پس انداز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پا انداز
تصویر پا انداز
فرشی که در دو سوی در ورود اطاق می اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
ذخیره، اندوخته، نهان کرده، پس دست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پس انداز
تصویر پس انداز
((پَ اَ))
ذخیره، اندوخته
فرهنگ فارسی معین
اندوخته، پس افت، پس افکند، ذخیره، صرفه جویی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از انواع بازی های بومی که با توپ انجام شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نرده های سکوی خانه، دستاویز کنار پله، چاله
فرهنگ گویش مازندرانی
اندودن با دست
فرهنگ گویش مازندرانی